عذاب عشق

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی/فردا مرا چون قصه فراموش می کنی

عذاب عشق

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی/فردا مرا چون قصه فراموش می کنی

سلام سلامی از قلب شکسته از قلبی دور افتاده همچون کبوتری سبکبال که دراسمان عشق به   

پروازدرامده است سلامی به بلندای اسمان و به زلال و خلوص چشمه ساران سلامی به لطافت گرمای  

  

بهاری سلامی همچو بوی خوش اشنایی سلامی بر خواسته از دل و نشسته بر دل  

 

 


 بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم

 


 هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیردولی قلب تورالمس کند بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگزبه اونخواهی رسید

 

 

امیدوارم از عکس ها و شعر ها خوشتون بیاد.

زیر خاکستر

زیر خاکستر ذهنم باقی ست 

آتشی سرکش و سوزنده هنوز 

یادگاری است ز عشقی سوزان 

که بود گرم و فروزنده هنوز 

عشقی آن گونه که بنیان مرا 

سوخت از ریشه و خاکستر کرد 

غرق در حیرتم از این که چرا 

مانده ام زنده هنوز؟  

گاهگاهی که دلم می گیرد 

پیش خود می گویم 

آن که جانم را سوخت 

یاد می آرد از این بنده هنوز؟ 

سخت جانی را بین 

که نمردم از هجر 

مرگ صد بار به از 

                   بی تو بودن باشد 

گفتم از عشق تو من خواهم مرد 

چون نمردم.هستم 

پیش چشمان تو شرمنده هنوز 

گرچه از فرط غرور 

اشکم از دیده نریخت 

بعد تو لیک پس از آن همه سال 

کس ندیده به لبم خنده هنوز 

گفته بودند که 

        از دل برود یار چو از دیده برفت 

سال ها هست که از دیده من رفتی لیک 

دلم از مهر تو آکنده هنوز 

دفتر عمر مرا 

دست ایام ورق ها زده است 

زیر بار غم عشق 

قامتم خم شد و پشتم بشکست 

در خیالم اما 

همچنان روز نخست 

تویی آن قامت بالنده هنوز 

در قمار غم عشق 

دل من بـــــــــردی و با دست تهی 

منم آن عاشق بازنده هنوز 

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش 

گر که گورم بشکافند عیان میبینند 

زیر خاکستر جسمم باقی است 

آتشی سرکش و سوزنده هنوز 

شکست غرور

ما دوتن مغرور 

هردو از هم دور 

وای در من تاب دوری نیست 

ای خیالت خاطر من را نوازش بار 

بیش از این در من صبوری نیست 

بی تو من تنهای تنهایم 

من به دیدار تو می آیم 

شعر سفر

همه شب با دلم کسی می گفت 

سخت آشفته ای ز دیدارش 

صبحــــــــــــدم با ستارگان سپید 

می رود . می رود . نگهدارش 

من به بوی تو رفته از دنیا 

بی خبر از فریب فرداها 

روی مژگان نازکم می ریخت 

چشمهای تو چون غبار طلا 

تنم از حس و دستهای تو داغ 

گیسویم در تنفس تو رها 

می شکفتم ز عشق و می گفتم 

هر که دلداده شد به دلدارش 

ننشیند به قصد آزارش 

برود.چشم من به دنبالش 

برود.عشق من نگهدارش 

آه اکنون تو رفته ای و غروب 

سایه می گسترد به سینه راه 

نرم نرمک خدای تیره غم 

می نهد پا به معبد نگهم 

می نویسد به روی هر دیوار 

آیه های همه ســـــــیاه سیاه 

وداع

می روم خسته و افسرده و زار 

                             سوی منزلگه ویرانه ی خویش 

به خدا می برم از شهر شما 

                             دل شوریده و دیوانه خویش 

می برم تا که در آن نقطه ی دور 

                             شستشویش دهم از رنگ گناه 

شستشویش دهم از لکه عشق 

                              زین همه خواهش بی جا و تباه 

می برم تا ز تو دورش سازم 

                              زتو ای جلوه امیـــــــد محال 

می برم زنده به گورش سازم 

                              تا از این پس نکند یاد وصال 

ناله می لرزد می رقصد اَشک  

                              آه بگذار که بگریزم من 

از تو ای چشـــــــمه جوشان گناه 

                              شاید آن به که بپرهیزم من 

به خدا غنچه ی شــــادی بودم 

                              دست عشق آمد و از شاخم چید 

شعله آه شدم صد افسوس 

                              که لبـــــــــم باز بر آن لب نرسید 

عاقبت بند سفر پایم بست 

                              می روم خنده به لب خونین دل 

می روم از دل من دست بدار 

                              ای امیــــــــــــــد عبث بی حاصل