عذاب عشق

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی/فردا مرا چون قصه فراموش می کنی

عذاب عشق

امشب به قصه ی دل من گوش می کنی/فردا مرا چون قصه فراموش می کنی

زیر خاکستر

زیر خاکستر ذهنم باقی ست 

آتشی سرکش و سوزنده هنوز 

یادگاری است ز عشقی سوزان 

که بود گرم و فروزنده هنوز 

عشقی آن گونه که بنیان مرا 

سوخت از ریشه و خاکستر کرد 

غرق در حیرتم از این که چرا 

مانده ام زنده هنوز؟  

گاهگاهی که دلم می گیرد 

پیش خود می گویم 

آن که جانم را سوخت 

یاد می آرد از این بنده هنوز؟ 

سخت جانی را بین 

که نمردم از هجر 

مرگ صد بار به از 

                   بی تو بودن باشد 

گفتم از عشق تو من خواهم مرد 

چون نمردم.هستم 

پیش چشمان تو شرمنده هنوز 

گرچه از فرط غرور 

اشکم از دیده نریخت 

بعد تو لیک پس از آن همه سال 

کس ندیده به لبم خنده هنوز 

گفته بودند که 

        از دل برود یار چو از دیده برفت 

سال ها هست که از دیده من رفتی لیک 

دلم از مهر تو آکنده هنوز 

دفتر عمر مرا 

دست ایام ورق ها زده است 

زیر بار غم عشق 

قامتم خم شد و پشتم بشکست 

در خیالم اما 

همچنان روز نخست 

تویی آن قامت بالنده هنوز 

در قمار غم عشق 

دل من بـــــــــردی و با دست تهی 

منم آن عاشق بازنده هنوز 

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش 

گر که گورم بشکافند عیان میبینند 

زیر خاکستر جسمم باقی است 

آتشی سرکش و سوزنده هنوز 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد